خشایارشا
خَشایارشا از پادشاهان هخامنشی است. پدرش داریوش بزرگ و مادرش آتوسا دختر کوروش بزرگ بود.
نام خشایارشا از دو جزء خشای (شاه) و آرشا (مرد) تشکیل شده و به معنی «شاه مردان» است.
سلطنت خشایارشا
خشایارشا در سن سی و شش سالگی به سلطنت رسید و در آغاز سلطنت شورشی را که در مصر برپا شده بود فرونشاند و بعد به بابل رفت و شورشهای آنجا را نیز سرکوب کرد. در این جنگ قسمت اعظم بابل ویران گشت.
داریوش اول در آخرین سالهای عمر میخواست که برای جبران شکست خوردن نیروی ایران در ماراتون به یونان قشون بکشد اما عمرش وفا نکرد و وزندگی را بدرود گفت .بعد از او خشایارشا در سدد بر آمد که اقدام پدر را به نتیجه برساند و به تمام حکام ایالات ایران امر کرد که سرباز بسیج کنند و بعد از اینکه سربازان آماده شدند آنهارا به سوی آذربایجان بفرستند تااینکه از آنجا به لیدی واقع در آسیای صغیر بروند. خشایارشا بعد از وصول به لیدی خود در راس ارتش قرار گرفت و به سوی یونان به حرکت در آمد. بنا به گفته هرودوت که کتزیاس هم تائید کرده خشایارشا در بهار سال 480 قبل از میلاد از لیدی به راه افتاد تا خود را به یونان برساند.
حمله به یونان
به ابتکار خشایارشا پلی از قایق بر روی بغاز داردانل ساختند که نیروی زمینی ایران توانست از روی آن عبور کرده و وارد خاک یونان شود. در ابتدا خشایارشا با پادشاه کارتاژصلح کرد تا وی یونانیان را همراهی نکند. علاوه بر این، تعداد زیادی از یونانیان ازجمله مردم منطقه تسالی به ارتش خشایارشا پیوستند. هنگام حمله خشایارشا به یونان بعضی از ایالتهای یونان دست بر دست گذاشتند و در صدد دفاع بر نیامدند و این ناشی از اختلافات داخلی بین این ایالتها میشد و همین اختلاف باعث شد تا خشایارشا برای ساختن پل بر روی داردانل دچار مشکل جدی نشود. بعد از اینکه ارتش ایران از کشور سات رائی گذشت عبور قشون دشوار شد چون میبایست از وسط جنگل یا دشتهای ناهموار به راه ادامه بدهند و ارابه ها و منجنیق ها از آن منطقه ناهموار نمیگذشت و در مواضع جنگلی درختها مانع از عبور ارتش میشد. از آن به بعد به دستور خشایارشا پیشا پیش ارتش اقدام به جاده سازی شد و حتا برای این کار از سکنه محلی نیز برای تسریع کار استفاده کردند. نیروی دریایی ایران به موازات ساحل حرکت میکرد و در دریا ارتش ایران را از حمله ناگهانی نیروی دریایی یونان حفظ میکرد. عبور ارتش ایران از کشور تراس طولانی شد چون جاده سازان پیوسته در حال ساخت و هموار کردن راه بودند. پروفسور بارن در تحقیقات خود مینویسد چهل پنج روز طول کشید تا ارتش ایران توانست از کشور تراس بگذرد و به مقدونیه برسد. با اینکه جاده خشایارشا برای عبور ارتش و به صورت موقتی بود تا مدتها بعد ار آن تاریخ قابل استفاده بود. بعد از این که خشایارشا وارد یونان شد تمیستوکل گفت ما نباید بگذاریم ایرانیان به آتن نزدیک شوندو قبل از این که آنها به جنوب یونان برسند باید در شمال یونان جلوی آنها را گرفت تا جنگ به آتن نرسد.او پیشنهاد کرد که ده هزار سرباز مجهز در شمال مقدونیه جلوی ایرانیان را بگیرند. اما این پیشنهاد با دو مشکل روبرو بود. نخست اینکه آتن به تنهایی نمیتوانست ده هزار سرباز بسیج کندو برای این کار بایستی سایر کشورهای جنوب یونان هم کمک نمایندو به تناسب شمار سربازان خود هزینه جنگ را تحمیل نمایند.دوم آنکه سربازان آتنی و سایر کشورهای جنوبی یونان به شمال آن سرزمین نمیرفتندو میگفتند ما مدافع وطن خود هستیم نه وطن دیگران و هر وقت مورد تهاجم ایرانیان قرار گرفتیم در وطن خود میجنگیم و دفاع میکنیم.خشایارشا از اختلافات داخلی یونانیان کاملا آگاه بود و قبل از شروع جنگ جاسوسانی را وارد یونان کرده بود. آنها موظف بودند که به اختلاف میان یونانیان دامن زنند و مانع از اتحاد میان ملل یونان شوند. فعالیت جاسوسان ایرانی باعث شد تا یونانیانی که مردد بودند که به جنگ با ایرانیان برون بعد از ورود ارتش ایران تصمیم بگیرند که نجنگند به خصوص اینکه ارتش ایران بعد از ورود به یونان با هیچ یک از ملل یونان شمالی کاری نداشت و در هر نقطه ای که ارتش خشایارشا خواربار خریداری میکرد بهای آن را نقد میپرداخت.در کل اینچنین میتوان گفت که هیچ یک از ملل یونان خوهان جنگ با ایرانیان نبودند غیر از آتن و اسپارت و آتن آتش غیرت یونانیان را شعله ور میکرد تا آنهارا وادار نماید که علیه ایرانیان بجنگندو علتش این بود که آتن میدانست که خشایارشا فقط برای جنگ با آتن به یونان آمده چون آتن سارد پایتخت کشور لیدی را که از کشورهای تحت الحمایه ایران بودسوزانده و ویران کرده بودند.
جنگ در تنگه ترموپیل
یونانیان به علت کثرت سربازان ارتش ایران چینین صلاح دانستند که در یک منطقه کوهستانی جلوی ارتش خشایارشا را بگیرند و برای این منظور در صدد بر آمدند که در منطقه کوهستانی ترموپیل ارتش ایران را متوقف نمایند در تنگه ترموپیل به علت تنگی جا نیروی ایران با مقاومت آتنیها و اسپارتیها که برای نخستین بار باهم متحد شده بودند مواجه شد. سرانجام یک یونانی به ایرانیان که در حدود سه روز در ورودی تنگه متوقف شده بودند راهی را معرفی کرد که به پشت تنگه میرفت. یونانیان با آگاهی از این خیانت گریختند و فقط لئونیداس بهمراه سیصد اسپارتی که به اجبار مانده بودند همگی کشته شدند . سپاه ایران بعد از این جنگ برای عبور از گردنه ترموپیل به حرکت در امد. خشایارشا بعد از این که از ترموپیل گذشت از طریق جاسوسان خود مطلع شد که آتن میکوشد که ملل تسالی و مقدونیه را علیه او وارد جنگ کند تا راه بازگشت او را ببندند و کاری کنند که او از پیشروی در خاک یونان صرف نظر کند. راه جلوگیری از این توطئه این بود که خشایارشا هر چه زودتر آتن را اشغال نماید تا این که تحریک و توطئه آتن خاتمه یابد.اما از قضا چند روز بعد از حرکت ارتش ایران از جلگه آهار برف سنگینی بارید و خشایارشا در برف مجبور به توقف گردید تا این که راه باز شود اما یک هفته بعد از برف اول دومین برف همانطور سنگین نازل گردید . خشایارشا از روزی که وارد یونان شد حرکت ارتش را طوری تنظیم کرد که به طور دایم بین نیروی زمینی و نیروی دریایی ارتباط برقرار باشد و لذا از حیث خواروبار در مضیقه قرار نگرفت.پنج روز به آغاز بهار مانده بود که خشایارشا فرمان حرکت ارتش را صادر کرد و ارتش ایران از منطقه کوهستانی گذشت و به جلگه تلکو رسید.
اشغال آتن
در جلگه تلکو بین ارتش ایران و یونانیان جنگ در گرفت که به شکست یونانیان انجامید و بعد از این برد خشایارشا ارتش خود را از رودخانه تلکو واقع در همان جلگه عبور داد . عبور ارتش خشایارشا از این رودخانه که بسترش در تنگه تلکو بود چهار روز و به روایتی شش روز طول کشید و وقتی از آن خارج شدند به شهر تارت رسیدند و پنج روز در این شهر توقف کردند. یک روز قبل از این که خشایارشا از تارت حرکت کند اعلامیه ای برای سکنه اتن فرستاد و در آن گفت هریک از سکنه آتن که تسلیم ارتش ایران شود در پناه پادشاه ایران خواهد بود.و جان و مالش مصون است.خشایارشا به طوری که پروفسور بارن میگوید میخواست که به گرفتن غرامت جنگ از آتن اکتفا نماید و از جنگ بپرهیزدتا این که حسن نیت خود را به ملت آتن و سایر ملل یونان ثابت نماید اما مجلس شورای آتن نپذیرفت و تسلیم شدن در قبال ارتش ایران را یک ننگ غیر قابل تحمل دانست و مصمم شد که بجنگد. به همین علت حکومت آتن تمام زنها و بچه ها و کسانی را که توان شرکت در جنگ را نداشتند از آتن خارج کرد و هر آنچه از اموال قابل حمل را نیز به همراه آنان به جزایر پولوپونز و سالامیس فرستاد. در تاریخ اروپا نوشته شده که خشایارشابعداز ورود به آتن این شهر را ویران کرد . در صورتی که او بجز دژ جنگی اکروپول و دیوار شهر که اطراف آتن بود چیزی را ویران نکردو روزی که ایرانیان از آتن رفتند تمام عمارتهای شهر باقی بود . آتن را خود یونانیان در جنگهای داخلی که از سال ??? تا ??? قبل از میلاد طول کشید ویران کردند که شرح کامل آن در تاریخ توسدید آمده است. واقعیت تاریخ این است که خشایارشا رفته بود تا آتن را ویران کند ولی شجاعت یونانیان در ترموپیل در وی موثر افتاد و همچنین چون توانست آتن را تقریبا بدونه جنگ فتح کند از تصمیم خود منصرف شد. در روز دهم ورود ارتش ایران به آتن خشایارشا به معبد اکروپل رفت و حتی به خدام معبد الهه بزگ اتن انعام داد.آنچه که تا اینجا راجع به ورود ارتش ایران به آتن نقل شد از تحقیقات بیطرفانه پروفوسور بارن انگلیسی بود که به طور خلاصه بیان گردید.
جنگ سالامیس
پس از آن یونانیان اقدام به مشورت نمودند یکی از بزرگان آتن به نام تمیستوکلس معتقد بود که در جزیره سالامیس به دفاع بپردازند اما سایر یونانیان میگفتند که باید در تنگه کورینت مقاومت کرد. تمیستوکلس که دید نمیتواند نظر خود را به دیگران بقبولاند نامهای به شاه ایران نوشت و خود را از طرفداران یونان نشان داده گفت که چون آنان قصد فرار دارند وقت آن است که سپاه پارس آنان را یکسره نابود کند. خشایارشا پیغام را راست انگاشته ناوگان مصری تحت فرماندهی ایران جزیره پنسیلوانیا را تسخیر کرد. یونانیان در جزیره سالامیس گیر افتادند و بنابراین گفتند یا باید در همین جا مقاومت کنیم یا نابود شویم و این همان چیزی بود که تمیستوکلس میخواست.
نیروی دریایی ایران برخلاف کشتیهای یونانی که آرایش صف را اختیار کرده بودند به دلیل تنگی جا بطور ستونی اقدام به حمله کرد و ناگهان زیر آتش نیروهای دشمن قرار گرفت. جنگ تا شب ادامه داشت و در این جنگ بیش از نیمی از کشتیهای ایران نابود شد و بنابراین سپاه ایران اقدام به عقب نشینی کرد. یونانیان که ابتدا متوجه پیروزی خود نشده بودند در صبح روز بعد با شگفتی دیدند که از کشتیهای ایرانی خبری نیست
در همین زمان خشایارشا اخبار بدی از ایران دریافت کرد و بنابراین اقدام به مشاوره با سرداران خود نمود. نظر مردونیه این بود که خود وی با سیصد هزار سپاهی برای تسخیر کامل یونان در این سرزمین باقی بمانند و خود خشایارشا به ایران بازگردد. شاه این نظر را پذیرفت ولی در زمان بازگشت تعداد زیادی از اسبان و سپاهیان وی در اثر گرسنگی و بیماری مردند.
نبرد پلاته
از سوی دیگر مردونیه به یونانیان پیشنهاد داد که تبعیت ایران را بپذیرند و گفت که در این صورت در امور داخلی خویش آزادند. اما آنان این پیشنهاد را رد کرده جنگ دوباره در گرفت. مردونیه آتن را باز هم به تسخیر درآورد اما در محل پلاته صدهزار یونانی در مقابل وی صف آرایی کردند. در ابتدا تصور میشد که ایرانیان پیروز هستند چراکه نهایت دلاوری را نشان دادند اما این گونه نشد. مردونیه در آغاز جنگ در اثر تیری که به وی اصابت کرد کشته شد و سپاه بی سردار ایرانی نبرد بی حاصلی را آغاز کرد که تنها سه هزار ایرانی از آن جان سالم بدر بردند.
نبرد دیگر، جنگ در دماغه می کیل است: ناوگان ایران که پس از نبرد پلاته در حال بازگشت به میهن بود، در این محل توسط سپاه دشمن منهدم شد
حمله یونان به مستملکات ایران
پس از عقب نشینی ایرانیان، یونانیان به پادگان پارس واقع در یونان حمله کرده و آنجا را تصرف نمودند. چندین سال بعد نیز به مستملکات ایران یورش برده و برخی از جزایر غرب آسیای صغیر نظیر قبرس را به تصرف درآوردند.
علل شکست سپاه ایران
بنابر نوشته مورخان علل شکست ایران در تسخیر یونان به این شرح است:
• زیادی شمار نفرات که تأمین آذوقه و هدایت ارتش را مشکل میساخت.
• نامناسب بودن سلاحهای ایرانیان در برابر یونانیان سنگین اسلحه به غیر از هنگ جاویدان باقی سپاه ایران از سلاحهای سبک نظیر تبر استفاده میکردند
• عدم آشنایی ایرانیان به موقعیت جغرافیایی یونان
• اغفال شدن ارتش ایران در سالامیس
• بازگشت ناگهانی خشایارشا
• ناهمواری جلگههای یونانی و عدم عادت ایرانیان به جنگ در این سرزمینها که نیروهای دریایی و زمینی را از حمایت یکدیگر محروم میکرد.
• مهمترین علت شکست ایران در این نبرد روحیه عالی یونانیان بود. چرا که آنان مردمانی استقلال طلب بودند و حاضر نبودند که تبعیت ایران را بپذیرند
درباره خشایارشا
خشایارشا صفاتی عالی داشته بطوریکه یونانیان بزرگ منشی او را ستودهاند. مشهور است که اسکندر وقتی که تخت جمشید را به آتش کشید، مجسمه خشایارشا به روی زمین افتاد و اسکندر گفت: آیا باید بخاطر روح عالی و صفات نیکویت تو را از روی زمین بردارم یا بگذارم که روی زمین بمانی تا بخاطر تاخت و تازت به یونان مجازات شوی؟
خشایارشا در تخت جمشید که بدستور پدرش داریوش ساخته شده بود قصرهای دیگری بنا کرد که بر عظمت و شکوه این اثر باستانی افزود. همین طور کتیبههایی در کوه الوند و نیز در ارمنستان از خود به جای گذاشت.
اگرچه آنچه از این پادشاهان مانده جز نیکی چیزی نیست ولی در زندگی و شخصیت خشایارشاه اسرار و دوگانگیهایی وجود دارد از آنجمله میتوان به تغییراتی که خشایارشاه در پلان تخت جمشید داده است اشاره نمود وی که پس از به سلطنت رسیدن از اینکه در نقش برجسته برجای دوم و به عنوان ولیعهد پس از داریوش کبیر قرار گرفته بوده راضی نبوده، نقش برجسته داریوش و فرنکه وزیر تشریفات (خودش به عنوان ولیعهد در پشت داریوش) را به ساختمان خزانهداری انتقال میدهد وی در ادامه حتی ورودی تخت جمشید را نیز عوض می کند [منبع: کتاب "از زبان داریوش..."]. همچنین یکی از اتفاقات بحث برانگیز در زمان او حمله به یهودیان است که سپاه در نیمه راه متوقف می شود. آنچه که به نظر میرسد این است که وزیر تشریفات عیلامی پادشاه، او را از عدم پرداخت مالیات یهودیان اگاه و وی را برای حمله به یهودیان تحریک میکند اما در راه حمله، استر و عمویش مردخای برای نجات یهودیان نقشه نزدیکی استر به خشایارشاه را میکشند که به انجام میرسد! یهودیان جان سالم به درمی برند و نخست وزیر عیلامی برکنار و مردخای جای او را می گیرد یهودیان تا به امروز این اتفاق را با نام "پوریوم" جشن میگیرند و از آن تاریخ به بعد تمدن عیلامی (در زمان پادشاهان قبلی عیلامیها مشاوران رده بالای شاه بوده اند) رو به انقراض میرود. درحال حاضر برخی افراد سودجو که خود را وارثان تمدن عیلامی میدانند از این واقعه به عنوان توطئه صهیونیسم و پارسیان برای نابودی عیلامیها نام میبرند. از دو مطلب فوق این گونه برداشت میشود که خشایارشاه ثبات لازم برای پادشاهی را نداشته و حتی تغییرات در تختجشید را میتوان نتیجه تحریکات استر و مردخای دانست زیرا چنین کاری از وزرای عیلامی بر نمیآید. حتی شکست یونان را نیز میتوان ناشی از عدم همکاری عیلامیها دانست. این پادشاه پس از بیست سال سلطنت (??? تا ??? پیش از میلاد)توسط یک خواجه به نام میترادات (مهرداد) به قتل رسید.