حضرت محمد: دختر شیطان نیست اماوقتی به او نظر میکنید(ازروی هوس) مثل این است که به شیطان نگاه میکنید یا او را خوشحال میکنید
از حضرت صادق ع از حکم استمناء می پرسند آن حضرت می فرماید: گناه بزرگی است که خداوند در قران مجید از ان نهی فرموده است و استمناء کننده مثل اینستکه بخودش نکاح کرده و اگر کسی را که چنین کاری می کند بشناسم با او همخوراک نخواهم شد
راوی حدیث می پرسد: از کجای قران حکم ان فهمیده می شود؟
فرمود: از ایه ((هر کس با غیر از همسر و کنیزش شهوتش را دفع کند ایشان تجاوز کارانند))
راوی پرسید گناه زنا بزرگتر است یا استمناء؟
حضرت فرمود: استمناء گناه بزرگی است
امام صادق:کسانی که استمناءمیکنند از رحمت خدا دراین دنیا و آخرت بدورند.
رحمت خدا:در این دنیا:حاجت بسیار کوچک تا بزرگ برآورده نمیشود و همیشه بد شانس خواهی بود
آخرت:نبخشیدن گناهان
در قرآن کسانی که راه تجرد را برمی گزینند به عنوان پست ترین انسان ها تلقی شده اند و محمد(ص) ازدواج را با انجام نیمی از فرایض مذهبی برابر می شمارد .برای درک اهمیتی که اسلام به مسائل جنسی داده کافی است تصویری که این مذهب از بهشت داده را اندکی بررسی کنیم. نعماتی که در بهشت به مسلمانان وعده داده شده نعمات جنسی را نیز شامل می شود، حوری های بهشتی، زنان بسیار زیبائی هستند که در بهشت به باایمانان تعلق خواهد گرفت ، به هر مسلمان هفتاد حوری تعلق خواهد گرفت به اضافه زنانی که در روی کره زمین داشتند. تمام این حوری ها باکره هستند و هر بار که با حوری ای همخوابگی کنند دوباره باکره می شود. هر لذت جنسی به اندازه هشتاد سال به طول می انجامد. در ضمن مسلمان در تحریک مدام جنسی بسر می برد
بازخوانی حکم مجازات مرتکبان زنا و فحشاء در قرآن و سنت
در خبرها آمده که یک دختر اهل نکای مازندران، به جرم «عمل منافی عفت»، محکوم به اعدام گشته و برفراز جرثقیل به طناب دار آویخته شده و خفه کرده شده، و گویا مجری حکم نیز شخص قاضی بوده است.
این خبر تا چه حد میتواند صحت داشته باشد؟ من نمیدانم. ولی باورکردنِ چنین خبری برای ما دشوار است؛ زیرا در نظامی که ناظر دستگاه قضائیش شرع اسلام باشد، یک فقیه آشنا به احکام شرعی هیچگاه و درهیچ صورتی و تحت هیچ فشاری حکم اعدام دختری که یکبار مرتکب خطای «منافی عفت» شده باشد را نخواهد داد.
پیش ازآنکه وارد مبحث شوم، شایسته است توضیح بدهم که مقصود از عبارت «منافی عفت» دراینجا عملی است که در بیانِ قرآنی، «فحشاء» و «فاحشه» و «سِفاح» و «زنا» گفته میشود.
حکم زناکار در قرآن
اکنون ببینیم که قرآن کریم دربارهی عمل منافی عفت چه نظری دارد، و حکم زنا در قرآن چیست؟
درآخرین سالی که پیامبر در مکه بود، یعنی چندماهی پیش از هجرت به مدینه، آیهی تحریم زنا نازل گردید؛ و هشدار داده شد که زنا «زشتکاری» و «بدروشی» است:
وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَى إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلاً [سورهی الإسراء، آیهی 32]
ترجمه: به زنا نزدیک مشوید که آن همانا زشتکاری و بدترین راه بوده است.
اندکی پیش ازآن، دریک آیهی قرآن کریم که در وصف مؤمنین آمده بود، زناکاری در کنار بتپرستی و آدمکشی نهاده شده، هشدار داده شده بود که هرکس زنا کند گناهکارِ شایستهی کیفر است:
وَالَّذِینَ لاَ یدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَلاَ یقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَلاَ یزْنُونَ وَمَنْ یفْعَلْ ذَلِکَ یلْقَ أَثَامًا [سورهی الفرقان، آیهی 68]
ترجمه: کسانی که با الله هیچ خدائی را نمیخوانند، و جانی که الله محترم داشته است را جز بهحق نمیکشند، و زنا نمیکنند؛ و هرکس چنان کند کیفر سختی [در قیامت] خواهد دید.
درسال هفتم یا هشتم هجری حکم مجازات زن و مرد زناکار در قرآن بهروشنی بیان شده گفته شد که مجازات زن و مرد زناکار، یکصد تازیانه در ملأ عام است. و دردنبال این آیه، آیهی دیگری تصریح کرد که ازدواج با زناکار بهکلی حرام است و هیچ مرد یا زنی نباید با زن یا مرد زناکار ازدواج کند.
الزَّانِیةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلاَ تَأْخُذْکُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ وَلْیشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنْ الْمُؤْمِنِینَ. الزَّانِی لاَ ینکِحُ إلاَّ زَانِیةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیةُ لاَ ینکِحُهَا إِلاَّ زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَحُرِّمَ ذَلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ [سورهی النور، آیات 2- 3]
ترجمه: زن زناکار و مرد زناکار، به هرکدامشان صد تازیانه بزنید، و اگر به الله و روز دیگر ایمان دارید نباید که شما را نسبت به ایشان ترحمی بگیرد؛ و باید که شکنجهشان را گروهی از مؤمنین نظاره کنند.
مرد زناکار بهجز با زن زناکار یا زن مشرک نکاح نمیکند، و زن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک نکاح نمیکند؛ این برای مؤمنین حرام است.
دربارهی زن شوهرداری که مرتکب عمل منافی عفت شود، در قرآن تصریح شده که شوهرش باید چهار گواه بیاورد که عمل را به چشم دیدهاند، و آنوقت زن را درخانه نگاه دارد. و تأکید شد که مرد و زنی که مرتکب فحشاء میشوند باید مجازات بدنی بشوند، ولی اگر توبه کردند کسی حق ندارد مجازاتشان کند:
وَاللاَّتِی یأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیوتِ حَتَّى یتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً. وَاللَّذَانِ یأْتِیانِهَا مِنْکُمْ فَآذُوهُمَا فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ کَانَ تَوَّابًا رَحِیمًا [سورهی النساء، آیات 15- 16]
ترجمه: آنهائی از زنانتان که مرتکب فحشاء میشوند چهار گواه ازخودتان بر آنها بگیرید. پس اگر گواهی دادند [که عمل را به چشم دیدهاند] ایشان (یعنی زنان مرتکب فحشاء) را درخانه نگاه دارید تا ایشانرا مرگ برگیرد یا الله برایشان راهی ایجاد کند. و دوتنی که مرتکب آن میشوند آزارشان بدهید؛ ولی اگر توبه کردند و اصلاح شدند دست از آنها بدارید که الله توبهپذیر و مهربان است.چنانکه میبینیم، درآخر این آیه گفته شده است که کسی که مرتکب فحشاء بشود، اگر پشیمان شود و ازکردهاش توبه کند، یعنی تصمیم بگیرد که دیگر مرتکب چنان عملی نگردد، نباید مجازات بشود.در یک آیهی قرآن نیز گفته شده که چنانچه یک زنِ طلاقیافته که هنوز درخانهی شوهر زندگی میکند مرتکب فحشاء شد و کسانی به چشم دیدند، شوهرش که اورا طلاق داده حق دارد که پیش از موعد مقررشده، ویرا از خانهاش بیرون کند (وَلاَ یخْرُجْنَ إِلاَّ أَنْ یأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَینَةٍ [سورهی الطلاق، آیهی 1])؛ ولی برای چنین زنی مجازات دیگری مقرر نشده است.
کیفر زناکار در حدیث و سیره:
پیامبر اکرم دوماه پیش از وفاتش، درخطبهی حجه الوداع- که آخرین سخنرانی عمومی پیامبر است- مجازات زنان شوهرداری که مرتکب عمل منافی عفت شوند را چنین مقرر کرد:
أما بعد: أیها الناس، فإن لکم على نسائکم حقاً، ولهن علیکم حقاً. لکم علیهن أن لا یوطئن فرشکم أحدا تکرهونه، وعلیهن أن لا یأتین بفاحشة مبینة. فإن فعلن فإن الله قد أذن لکم أن تهجروهن فی المضاجع وتضربوهن ضربا غیر مبرح. فإن انتهین فلهن رزقهن وکسوتهن بالمعروف.
ترجمه: ای مردم! شما را بر زنانتان حقی است و ایشان را بر شما حقی است. حق شما برآنها آنست که بر گلیمتان کسی را که اکراه داشته باشید راه ندهند، و برآنها است که مرتکب فحشای قابل اثبات نشوند؛ اگر شدند الله به شما اجازه داده است که بسترشان را ازخودتان دور کنید و بزنیدشان به نحوی که آسیب جسمی نبینند. پس اگر دست برداشتند حق دارند که روزی و رختشان را طبق عرف دریافت دارند.
این آخرین حکمی است که پیامبر دربارهی زنان شوهرداری که مرتکب زنا شوند صادر کرده است. پس ازاین سخنرانی، نزول وحی برای همیشه متوقف گردید؛ و دراینجا بود که آخرین آیهی قرآن نازل شده تأکید کرد که امروز دین اسلام به پایهی کمال رسیده است (الیومِ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم). تنها حکمی که برای زن شوهردارِ مرتکب خطای منافی عفت دراین سخنرانی مقرر شده آنست که شوهرش باید به او فشار بیاورد تا دست از خطاکاری بردارد.
ما وقتی آیات قرآن و سخنان پیامبر اکرم دربارهی زنا و فحشاء را درکنار هم میگذاریم، و فرمان تحریم مطلق ازدواج با زناکار را یکبار دیگر ازنظر میگذرانیم، و درعین حال آن مجازاتهای خفیفی که دربارهی ارتکاب به فحشای زنان شوهردار به بیان قرآن و زبان پیامبر اکرم مقرر شده است را دربرابر خودمان مینهیم، شاید به این نتیجه برسیم که آن زناکارانی که باید صد تازیانه بخورند و ازدواج کردن با آنها نیز حرام است، کسانیاند که زنا را به حرفهشان تبدیل کردهاند، نه زن یا مردی که خطائی ازاو سرزده باشد.
ولی اگر چنین است، پس حکم سنگسار کردن زناکار (رَجمِ زانی و زانیه) ازکجا آمده است؟ اکنون در همة کتابهای فقهی ما- از شیعه و سنی- تأکید میشود که زن شوهردار یا مرد زنداری که مرتکب زنا شد باید سنگسار گردد. فقهای ما میگویند که سنگسار در زمان حیات پیامبر اکرم به دستور شخص پیامبر انجام گرفته و حکمی است که پیامبر اکرم داده بوده و باید مثل هرکدام از دیگراحکام اسلامی، تا دنیا باقی است بهقوتِ خودش باقی باشد؛ زیرا که یکی از «حدود الله» (خط سرخ خدائی) است و نباید ازآن گذشت. این درحالی است که حکم سنگسار در قرآن نیامده، بلکه سختترین مجازاتی که قرآن برای زناکار مقرر کرده یکصد تازیانه درملأ عام است. در حدیث نیز از زبان پیامبر گفته نشده که زناکار را باید سنگسار کرد. حکم سنگسار مبتنی بر چند روایت است که دونسل بعد از وفات پیامبر اکرم، یعنی در زمان خلافت اموی، روایت کردهاند.
درسیره میخوانیم که پس ازآنکه پیامبر اکرم و مؤمنین به مدینه هجرت کردند، اتفاق افتاد که یک زن و مرد از یهودان مدینه مرتکب زنا شدند. یهودان به نزد پیامبر رفتند و گفتند تو که ادعا میکنی آمدهای تا احکام تورات را اجرا کنی، اکنون بیان کن که حکم تورات دربارهی زن و مرد زناکار چیست؟ پیامبر اکرم به «بیت المدراس» (مدرسهی دینی یهودان) رفت و از خاخامها خواست که تورات را بیاورند و حکم زناکار را برایش بخوانند. ولی هرکدام از خاخامها گفت حکم تورات آنست که زن و مرد زناکار را باید وارونه بر خری سوار کنند و با روی سیاه در شهر بگردانند تا عبرت دیگران شوند. وقتی پیامبر به آنها سوگند داد که تورات را بیاورند و حکم زناکار را بخوانند، خاخام جوانی به نام عبدالله ابن صوریا تورات را آورد و خواند و گفت: حکم زناکار در تورات آنست که سنگسار شود. پیامبر اکرم گفت: من شایستهترین کس به اجرای حکم تورات هستم که حکم خدا است؛ و دستور داد آن زن و مرد زناکار را سنگسار کردند. [سیره ابن هشام: 2 / 206- 207. تفسیر طبری: 4 / 572- 575]
این واقعه میتواند مربوط به سال اول یا دوم هجری بوده باشد. ولی البته در هیچجا گفته نشده که آن زن و آن مرد از چه قبیله و از چه خاندانی بودند! فقط گفته شده یک زن و مرد یهودی که مرتکب زنا شده بودند. عادت سیرهنویسان است که وقتی دربارهی رخدادی سخن میگویند همهی شخصیتهای رخداد را با نام و نشان معرفی کنند؛ ولی در این داستان، هم مرد یهودی و هم زنِ یهودی، هردو مجهول الهویه ماندهاند.احکامی که قرآن برای زناکاران بیان کرد چندین سال بعد از این واقعه نازل گردید، و هچ سخنی از سنگسار به میان نیاورد.در گزارشها از دومورد دیگر سنگسار در اواخر عمرِ پیامبر سخن رفته، که هیچکدام مربوط بهکسی از مردم مدینه نبوده، بلکه هردو متعلق به دوتا از قبایل بدوی بیابانگرد است. یکی این دومورد را ضمن رخدادهای سال نهم هجری چنین نقل کردهاند:
«عبدالله ابن بریده از پدرش روایت کرده که من نزد پیامبر نشسته بودم؛ یک زن از قبیلهی بنیغامد آمد و گفت: یا نبی الله من زنا کردهام و ازتو میخواهم که تطهیرم کنی. پیامبر بهاو گفت: بهخانهات برگرد. روز دیگر باز آمد و نزد او بهزنا اعتراف کرده گفت: یا رسول الله من زنا کردهام و میخواهم که تطهیرم کنی. پیامبر بهاو گفت: بهخانهات برگرد. چون روز دیگر شد باز هم آمد و نزد او بهزنا اعتراف کرده گفت: یا نبی الله مرا تطهیر کن. شاید میخواهی همانگونه که ماعز ابن مالک را دست بهسر کردی مرا دست بهسر کنی. بهخدا سوگند که من حاملهام. پیامبر بهاو گفت برگرد تا وقتی که بچهات را بزایی. چون زایید پسربچه را درآغوش گرفته آمد و گفت: یا نبی الله آنک زاییدهام. گفت: برو بهاو شیر بده تا اورا از شیر برگیری. چون اورا از شیر برگرفت پسربچه را در حالی که پارهنانی دردست داشت بهنزد پیامبر برد و گفت: یا نبی الله آنک اورا از شیر گرفتهام. پس پیامبر آن پسربچه را بهیکی از مسلمانان سپرد و دستور داد تا گودالی برای زن کندند و اورا تا سینه در گودال ایستاندند، و بهمردم دستور داد تا اورا سنگسار کردند». [منتظم ابن الجوزی: 3 / 374]
مورد دوم که مربوط بهمردی از قبیلهی بدوی بنیاسلم بوده اینگونه نوشتهاند:
«از ابوسعید [خدری] روایت شده که مردی از اسلم بهنام ماعز ابن مالک بهنزد پیامبر آمد و گفت:
مرتکب فحشاء شدهام؛ مرا کیفر بده. پیامبر چندینبار اورا بیرون کرد. سپس از قومش جویا شد. گفتند:
فکر نمیکنیم که او چیزیش باشد، ولی کاری کرده است و میبیند که جز با کیفردیدن ازآن بیرون نخواهد شد. بازهم بهنزد پیامبر برگشت. پس بهما فرمود که سنگسارش کنیم. اورا به بقیع فَرقَد بردیم. نه دستش را بستیم و نه برایش گودال کندیم. استخوان و کلوخ و خُرده سفال بهاو افکندیم. پا بهگریز نهاد و بهدنبالش دودییم، تا بهکنارهی حَرّه رسید و ایستاد. با سنگریزههای حره بهاو سنگ پراندیم، تا خاموش شد». [صحیح مسلم: حدیث 1694]
و درحدیث دیگری از روایت «بریده» چنین نوشتهاند:
«ماعز ابن مالک بهنزد پیامبر آمد و گفت: یا رسول الله مرا تطهیر کن. گفت: تورا چه شده است! برگرد و از الله آمرزش بطلب و به درگاهش توبه کن. او رفت و باز برگشت و گفت: یا رسول الله مرا تطهیر کن. پیامبر گفت: تورا چه شده است! برگرد و از الله آمرزش بطلب و بهدرگاهش توبه کن». باز رفت و باز برگشت و گفت: یا رسول الله مرا تطهیر کن. باز هم پیامبر مثل دفعهی قبل بهاو گفت. چهارمینبار که آمد و همان حرف را تکرار کرد، پیامبر گفت: برای چه تو را تطهیر کنم؟. گفت: برای زنا. پیامبر پرسید: آیا دیوانگی دارد؟. بهاو پاسخ دادند که دیوانگی ندارد. پرسید: آیا خمر ننوشیده است؟ مردی برخاست و دهانش را بویید، و بوی خمر ازاو نَشَمید. رسول الله گفت: آیا زنا کردهای؟ گفت: آری. پس فرمود او را سنگسار کردند». [صحیح مسلم: حدیث 1695]
دربارهی توجه پیامبر بهحفظ خانواده و جلوگیری از پاشیدگیش درصورت خطاکاری زن، دستکم یک مورد را ضمن سخن ازجنگ خیبر میبینیم. نوشتهاند که پیامبر درراه بازگشت پیروزمندانهاش ازخیبر درمنزلی نزدیک مدینه در همراهانش ندا زده گفت: پس از نماز عشاء سرزده وارد خانههایتان مشوید. یکی از اصحاب پیامبر بهاین دستور عمل نکرد و شبانه سرزده وارد خانهاش شد و چیزی را دید که دلش نمیخواست ببیند؛ یعنی زنش را با مردی دیگر هماغوش دید. اینرا مردم شنیدند، ولی او چونکه زنش را دوست میداشت و ازاو دارای اولاد بود، نه اورا طلاق داد و نه تنبیهش کرد. [البدایه والنهایه: 2 / 608]
همچنین در حدیثی آمده که کسی بهنزد پیامبر شکایت برد که زنش را در خانهاش با مردی گرفته است. پیامبر گفت: گواه بیاور. مرد گفت: یا رسول الله! آیا کسیکه در خانهاش ببیند که مردی برروی زنش خفته است باید برود و دنبال گواه بگردد؟ پیامبر گفت: یا گواه بیاور یا کمرت را برای تازیانه آماده کن. [صحیح بخاری: حدیث شمارهی 2671]
یک گزارش صریح و روشن در دست است که نشان میدهد در اواخر خلافت عمر ابن خطاب برسرِ اینکه آیا باید زناکار را سنگسار کرد یا نکرد اتفاقِ نظر وجود نداشته، و کسانی معتقد بودهاند که چون حکم سنگسار در قرآن نیامده، پس در اسلام سنگسار وجود ندارد.
از عبدالله ابن عباس روایت شده که عمر در مسجد پیامبر سخنرانی کرده چنین گفت:
«اما بعد! من امروز میخواهم چیزی را بهشما بگویم که گفتنش برمن واجب است؛ و نمیدانم، شاید اینرا هنگامی میگویم که مرگم نزدیک شده است. هرکس آنرا دریافت و درک کرد باید بگیرد و تا هرجا که شترش برود آنرا برساند. و اگر کسی آنرا درک نکرد هیچکس حق ندارد که پشت سر من دروغ بسازد. الله تعالی محمد را برگزید و کتاب را براو فروفرستاد، و ازجملهی چیزهائی که براو نازل شد آیهی سنگسار بود. ما آنرا خواندیم و درک کردیم. پیامبر سنگسار کرد و ما نیز بعد ازاو سنگسار کردیم. میترسم که اگر مدتی برمردم بگذرد کسی بگوید: والله ما [حکم] سنگسار را در کتاب الله نمییابیم؛ و بهآن وسیله با ازدست نهادن یک فریضه که الله نازل کرده بوده است گمراه گردند. [حکم] سنگسار در کتاب الله برای زنان و مردان همسرداری مقرر شده است که زنا کرده باشند و کسانی گواهی دهند، یا خودشان اعتراف کنند، یا حاملگی پدیدار شود». [سیره ابن هشام: 4 / 309]
چنانکه میبینیم، عمر دراینجا، درواقع درصدد توجیه حکمی است که خودش برای زنان و مردانِ همسردارِِ زناکار صادر کرده بوده و حتما با مخالفت کسانی از اصحاب پیامبر مواجه شده بوده است. ولی آیا بهراستی چنین آیهئی در قرآن وجود داشته و کسی جز عمر ازآن خبر نداشته است؟ این پرسش هیچگاه پاسخی نخواهد یافت.
بالاتر دیدیم که قرآن کریم مقرر کرد که برای اثبات وقوع زنا باید چهارنفر گواهی بدهند که عمل را به چشم دیدهاند. اینکه عمل را چگونه باید به چشم دیده باشند، یک داستان دیگر که مربوط به عمر ابن خطاب است بیان میدارد:
مغیره ابن شعبه (از اصحاب پیامبر) درسال 17 هجری بعنوان فرمانده جهادگران مسلمان در محل تجمع قبایل جهادگر در جائی که به زودی پادگانشهر بصره شد، مستقر بود. او با زنی از قبیلهی بنیهلال به نام ام جمیل رابطهی نامشروع داشت. شوهر این زن مردی از ثقیف (همقبیلهی مغیره) به نام حجاج ابن عتیک بود. چهار برادرِ جوان به نامهای شِبل و نافع و زیاد و ابوبکره (فرزندانِ نومسلمانِ یک روسپی معروف حجاز به نامِ سُمَیه) که همسایهی مغیره بودند از این موضوع بو بردند و درکمین نشستند تا او به خانهی مورد نظر- که یک کپر بود- وارد شد. پس در حالیکه مغیره و زن هردو برهنه شده بودند و مغیره برشکم زن خفته با او درآمیخته بود بهآنان نگریستند تا بتوانند طبق حکم قرآن برضد او گواهی بدهند. آنها موضوع را برای عمر گزارش فرستادند. ابوموسا اشعری را عمر به جای او به فرماندهی نیروهای منطقه فرستاد، و به او دستور داد که مغیره و گواهان را به مدینه بفرستد؛ و به مغیره نوشت:
«خبر بسیار بزرگی دربارهات شنیدهام؛ اینک ابوموسا را بعنوان فرمانده میفرستم؛ مسئولیتت را به او واگذار و بشتاب».
عمر درمدینه در حضور مغیره از شاهدانی که واقعه را به او گزارش کرده بودند یکییکی جداگانه تحقیق و پرسش کرد. نافع گفت: «من به چشم خود دیدم که مغیره برشکم زن خفته بود و میل در او فرومیکرد؛ و دیدم که میل او همچون میل سرمهدان که در سرمهدان کنند و ازآن بر کشند فرومیرفت و خارج میشد». شبل و ابوبکره نیز چنین اقوالی را تکرار کردند. چون نوبت به شهادت برادر چهارمشان «زیاد» رسید و او از در وارد شد، عمر تا اورا دید گفت: «چهرهئی را مینگرم که امیدوارم گواهیش سبب نشود یکی از اصحاب رسول الله سنگسار و بدنام گردد». و چون ازاو پرسید که چه دیده است، زیاد گفت: «من منظر قبیحی دیدم و نفسهای تندی شنیدم ولی میل را ندیدم که به داخل سرمهدان فرورود و ازآن بیرون آید».
چونکه زیاد ندیده بود که میل در سرمهدان فروبرود و ازآن برآید، شرط اصلی گواهی زنا تحقق نیافت و مغیره از مجازات رَست. سه برادر دیگر متهم به گواهی ناحق بقصد بیآبرو کردن یک مسلمان شدند و عمر دستور داد به هرکدامشان هشتاد تازیانه زدند. [انساب الاشراف بلاذری: 10 / 387- 388. فتوح البلدان 335- 336. وفیات الاعیان: 5 / 311- 313. همچنین بنگرید: تاریخ یعقوبی: 2 / 146. تاریخ طبری: 2 / 492- 494]
کیفر زناکار در نخستین منابع فقهی شیعه:
از امام جعفر صادق روایت شده که در تفسیر حکم تحریم ازدواج با زناکار که در قرآن امده، چنین گفته است: «اگر کسی زنا کند و سپس توبه کند، هرجا دلش خواست میتواند ازدواج کند» [الکافی، جلد 5 ، باب الزانی والزانیه، حدیث 6]
درحدیث دیگری در تفسیر حکم تحریم ازدواج با زناکار از زبان امام جعفرر صادق چنین گفته شده است: «اینها مربوط به زنهای مشهور به زنا و مردان مشهور به زنا است که زنا میکردند و شهرت داشتند و شناخته شده بودند و مردم اکنون درآن خانه هستند. هرکس حدِ زنا براو اقامه شده باشد یا متهم به زنا باشد کسی نباید با او مناکحه کند تا توبهاش معلوم گردد». [همانجا، حدیث 1].
درحدیثی نیز در الکافی آمده که «زنی به نزد عمر [ابن خطاب] آمد و گفت: من زنا کردهام مرا تطهیر کن. عمر دستور داد که سنگسارش کنند. علی اینرا شنید و از زن پرسید: چگونه زنا کردهای؟ زن گفت: از بیابانی میگذشتم، شدیدا تشنه شده بودم، از یک عرب بیابانگرد آب خواستم، او از دادن آب به من خودداری کرد مگر آنکه خودم را به او تسلیم کنم، و چون تشنگی برمن زورآور شد و ترسیدم بمیرم او به من آب داد و من تنم را به او سپردم. علی گفت: سوگند به خدای کعبه که این ازدواج است. [الکافی، باب النوادر، حدیث 8]
همچنین در الکافی از زبان یکی از شیعیان آمده که از امام جعفر صادق دربارهی مردی پرسیدم که در عراق زن دارد و در حجاز مرتکب زنا شده است؛ امام گفت: به او صد تازیانه میزنند ولی نباید سنگسار بشود .[الکافی، جلد 7 ، باب ما یحصن و ما لا یحصن]
دربارهی چگونگی اثبات وقوع زنا، در روایتی از زبان امام جعفر صادق چنین آمده است:
«چهار مرد گواهی بدهند که اورا به چشم خود دیدهاند که وارد میکند و بیرون میآورد» [الکافی، 7 / باب ما یوجب الرجم، حدیث 1]
و در حدیث دیگری از زبان امام جعفر صادق گفته شده که «مرد یا زن تا وقتی که چهار مرد گواهی نداده باشند که داخل و خارج کردن را به چشم دیدهاند نباید سنگسار شوند» [همان: حدیث 2]
و در حدیث مشابهی از زبان امام جعفر صادق گفته شده که «زن یا مرد نباید سنگسار شوند مگر آنکه چهار مرد گواهی بدهند که جماع و داخل و خارج کردن، مثل داخل و خارج شدنِ میل سرمهدان، را به چشم دیدهاند» [همان، حدیث 4]
دربارة چگونگی سنگسار کردن نیز در الکافی چنین آمده است:
ماعز ابن مالک به نزد پیامبر آمد و گفت که زنا کرده است. پیامبر دستور داد اورا سنگسار کنند. او گریخت و زبیر ابن عوام اورا گرفته باز آورد و سنگسارش کردند تا مرد. چون موضوع را به پیامبر گفتند، پیامبر گفت: وقتی گریخت اگر رهایش میکردید که برود بهتر بود [همان، باب صفت رجم، حدیث 5]
نتیجهی بحث:
آنچه مسلم است آنست که اسلام برای مردان زندار و زنانِ شوهرداری که مرتکب عمل منافی عفت شوند، یعنی به همسرانشان خیانت کرده با غیر همسرشان همبستر شوند کیفرهائی درنظر گرفته است. هدف از وضع این کیفرها حفظ نهاد خانواده و روابط خانوادگی و پیوند زناشوئی است نه تخریب نهاد خانواده. در کیفردهی خطاکار همهی جوانب احتیاط را مراعات کرده است تا خانواده از هم نپاشد و به جامعه آسیب نرسد.
همچنین آنچه مسلم است آنست که اسلام برای پسران و دخترانی که ازدواج نکردهاند و مرتکب عمل منافی عفت شوند مجازات سبک جسمی درنظر گرفته که شاید فقط تازیانه خوردن باشد (اینکه میگویم شاید، ازآنرو است که هیچ آیهئی درقرآن و هیچ حدیث و روایتی منسوب به پیامبر یا یکی از خلفای پیامبر دربارهی پسر یا دختر خطاکار وجود ندارد؛ و ظاهر قضیه آنست که چنین خطاهائی باید با اغماض روبرو شود نه با مجازات).
حکم صدتازیانه که درقرآن آمده است، چنانکه در آیه دیدیم، فقط برای زناکاران است نه همسردارانِ مرتکب عمل منافی عفت. زناکار کسی است که به عمل زنا عادت دارد، ولی خطاکارِ مرتکب فحشاء ممکن است توبه کند. کسی که مرتکب خطا شود و توبه کند نیز مجازاتی ندارد. اثبات توبه نیز آنست که اگر یکبار خطائی کرده است نزد خودش و خدایش تصمیم بگیرد که دیگر آن خطا را تکرار نکند.
و سومین چیزی که مسلم است آنست که نه در قرآن و نه در حدیث از زبان پیامبر اکرم گفته نشده که زناکار باید سنگسار شود. روایاتی که دربارهی سنگسار شدنِ زناکار آمده بود را نیز دربالا دیدیم؛ و اینرا نیز دیدیم که درزمان خلافت عمر ابن خطاب معلوم نبود که آیا اسلام با سنگسار کردن، که یک رسم قبیلهئی مربوط به قبایل بیابانگرد بود و در مکه و مدینه رواج نداشت، موافق است یا نیست! و عمر برای توجیه این حکم گفت که آیهی سنگسار درقرآن وجود داشته است. ولی اگر این ادعای خلیفه عمر را قبول کنیم، آنگاه اینرا نیز باید قبول کنیم که دستکم یک آیهی قرآن که عمر شنیده بوده است اکنون درقرآن نیست؛ و این به مفهوم گمشدنِ برخی از آیات قرآن است، که هیچ مسلمانی اکنون نمیتواند قبول کند.
دربارهی حکم اعدام زناکار نه آیهئی در قرآن هست نه حدیثی از پیامبر و نه روایتی از خلفای پیامبر.
دربارهی چگونگی سنگسار کردن نیز دیدیم که ماعز ابن مالک را نبستند و در فضای باز به او سنگریزه پراندند و او توانست بگریزد. بعد هم که اورا گرفتند و باز به میدان مردم آوردند و آنقدر سنگرزه زدند تا کشته شد، پیامبر این عمل را تأیید نکرد و گفت کاش میگذاشتند میرفت. در دنبالهی همین حدیث، که دربالا از الکافی بیان گردید، آمده است که پیامبر دستور داد خونبهای ماعز را به خانوادهاش پرداختند؛ یعنی کشته شدن اورا قتل غیر عمد تلقی کرد نه اجرای یک حکم شرعی.در سخنرانی حج وداع نیز دیدیم که پیامبر دربارهی زن شوهرداری که مرتکب عمل منافی عفت شود به مؤمنین سفارش کرد که به چنین زنی باید شوهرش فشار بیاورد و بزند تا دست از عملش بردارد. همین؛ و این آخرین دستور پیامبر دربارهی مجازات مرتکب چنین خطائی توسط زنان شوهردار بود.
اشارهی پایانی:
اکنون که اینها را گفتم، اینرا نیز بگویم که مجازات کسی که تهمت زنا و عمل منافی عفت به زنی بزند، درقرآن بسیار شدید است:
وَالَّذِینَ یرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً وَلاَ تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُوْلَئِکَ هُمْ الْفَاسِقُونَ. إِلاَّ الَّذِینَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ [سورة النور، آیات 4 و 5]
ترجمه: به کسانی که به زنهای شوهردار تهمت عمل منافی عفت بزنند سپس چهار گواه نیاورند هشتاد تازیانه بزنید و هیچگاه گواهیشان را قبول مکنید؛ فاسق همآنهایند. مگر کسانی که پس ازآن توبه کنند و اصلاح شوند، زیرا که الله آمرزگار و مهربان است.کدام سفارشی ازاین سختتر را برای حفظ کیان خانواده میتوان سراغ داشت، که تأکید میکند چنین تهمتی به جز با آوردنِ چهار گواه که عمل را بهچشم دیده باشند قابل اثبات نیست؛ و هرکس تهمت بزند و نتواند چهار گواه بیاورد باید مجازات گردد؟
و اما اگر تهمتزننده شوهر زن باشد نیز قرآن چنین مقرر میدارد:
وَالَّذِینَ یرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ یکُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ إِلاَّ أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنْ الصَّادِقِینَ. وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَیهِ إِنْ کَانَ مِنْ الْکَاذِبِینَ. وَیدْرَأُ عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنْ الْکَاذِبِینَ. وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیهَا إِنْ کَانَ مِنْ الصَّادِقِینَ [سورهی النور، ایات 6- 9]
این آیهها مقرر میدارد که اگر مردی به همسرش تهمت منافی عفت بزند و نتواند چهار گواه بیاورد که عمل را به چشم دیده باشند، باید چهار نوبت به الله قسم بخورد که راست میگوید و دروغ نمیگوید، و در نوبتِ پنجم بگوید اگر دروغگو است لعنت خدا براو بادا. در عین حال، درصورتی که زن چهار نوبت به الله قسم بخورد که مردش دروغ میگوید و در نوبت پنجم بگوید که اگر مردش راست میگوید او (یعنی زن) به غضب خدا گرفتار گردد، در اینصورت نباید مجازاتی متوجه زن بشود.آیا چنین حکم شدیدی جز تأکید برضرورت حفظ آبروی افراد و حفظ نهاد خانواده است؟ و آیا جز برای آنست که زنی که مورد اتهام چنین عملی واقع شد در جامعهی قبیلهئی طرد نشود و بتواند بازهم به زندگی عادی با شوهر دیگری ادامه بدهد؟
احکام زنا در احادیث ، قرآن و روایات
امیرحسین خنجی